جامعه اساتید حوزه علمیه فارس

آخرین شماره نشریه
معرفی کتاب
آخرین بیانیه جامعه اساتید
دسته‌بندی موضوعی

معرفی کتاب

یکی از اصلی ترین مسائل در تحصیل علوم و علی الخصوص علوم حوزوی، دید کلان و کلی به علوم است که متاسفانه با شیوه ی متن محور رایج در حوزه علمیه سنخیتی ندارد و متعلم را بیش از پیش دچار سرگردانی می کند. علم اصول رایج در حوزه ها نیز از این آسیب در امان نبوده و حتی می توان گفت بیشترین درجه آسیب را در این حوزه متحمل شده است. یکی از راه های چاره که می توان از آن به عنوان راه حلی موقتی استفاده کرد، استفاده از کتب درجه دوم برای تبیین مسائل کلی، اهداف، آثار و رویکردهای علم اصول می باشد؛ اما ناگفته پیداست که متاسفانه کتابی جامع در این رابطه هنوز به دست تالیف سپرده نشده است. از جنبه ی دیگر یکی از مشکلات اساسی که دچار علم اصول شده است، رکود عارض بر این علم پس از دوران طلایی انصاری ها و نائینی هاست که متوجه این علم شده است مخصوصا که در این زمان، بیش از پیش نظام اسلامی نیازمند تولید علوم مبتنی بر مسائل روز می باشد. یکی از کتبی که در رابطه با مسائل کلی علم اصول و لزوم تحول جدید آن نوشته شده است، کتاب «جایگاه شناسی علم اصول» است که ما در این نوشتار درصدد تهیه گزارشی از آن هستیم. این کتاب که در دو جلد سامان یافته، در واقع طرحی پژوهشی است که به سفارش معاونت پژوهشى حوزه علمیه قم و به همت مرکز تحقیقات علم اصول و به کوشش آقایان سید حمیدرضا حسنی و مهدی علیپور، در مدت سه سال انجام گرفته، و چاپ اول آن در شمارگان دو هزار نسخه، به همت انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ شده است.کتاب، یازده فصل دارد و 36 مصاحبه علمی با علما و فضلای برجسته حوزه‏های علمیه قم، نجف و مشهد، بخش اعظم آن را تشکیل می‏دهند. چند مقاله و گزارش و جمع‏بندی مفصل، جزو بخش­های پایانی کتاب هستند.از جمله علمایی که در این مجموعه با آن­ها گفت­و­گو شده است، عبارتند از حضرات آیات مکارم شیرازی، گرامی، اسحاق فیاض، بشیر نجفی، محمد سعید حکیم، معرفت، ملکوتی، مددی، صادقی تهرانی، سیدان، آملی لاریجانی و عابدی شاهرودی. از امتیازهای این کتاب، افزون بر محتوای غنی علمی، می‏توان به مصاحبه ای بودن اکثر مطالب اشاره کرد که باعث شیرینی و جذابیت دوچندان این اثر شده است و خواننده را بیشتر به فضای مطالب وارد می کند. این کتاب می‏کوشد ضمن جایگاه‏شناسى، آسیب‏شناسى و به‏ طور کلى وضعیت‏شناسى علم اصول، درکى صحیح و واقع‏بینانه از معضلات این علم به ‏دست آورد تا زمینه­ای برای آگاهى از راه صحیح تحول و تکامل در علم اصول و طراحى الگوى جامع تحول و پیشرفت آن و دستمایه‏ای برای برنامه‏ریزى علمى و معقول جهت توسعه و پیشرفت این علم توسط برنامه‏ریزان و مدیران حوزه باشد.

حال برای آشنایی تفصیلی با کتاب «جایگاه­شناسی علم اصول»، به گزارش تفصیلی فصل­های یازده­گانه این کتاب می‏پردازیم.فصل اول، با نام «نگاهى به تاریخ تدوین علم اصول»، شامل مصاحبه‏ای مفصل با آیت‏الله سید احمد مددی است که در آن، علم اصول در دو سطح مسائل علم و ریشه‏های پیدایش و تکون، ارزیابی تاریخی می­شود. فصل دوم، «ادوار و مکاتب اصولى» نام گرفته که در قالب شش مصاحبه، مسائلی چون تعریف مکتب و دوره، مکاتب و ادوار علم اصول، عوامل درونى و بیرونى پیدایش و رشد یک مکتب یا دوره، ویژگى‏هاى مکاتب قم و نجف و مؤسسان و شخصیت‏هاى اصلى این دو مکتب را بررسی می­کند. فصل سوم که به نسبت دیگر فصل­ها، مفصل‏تر است، شامل 12 مصاحبه بوده و به طرح «دیدگاه­ها و نقدها» اختصاص یافته و  این مسائل مطرح شده است: امکان و چگونگی نوآورى در دانش اصول و تمهیدات و طرح­ها، نظریه لزوم تورم‏زدایى از علم اصول؛ عوامل و راه­های درمان این معضل، نظریه لزوم تفکیک اصول عرفى از اصول فنى؛ تعریف و ویژگى‏ها و لوازم هر کدام، نظریه لزوم تفکیک اصول کاربردى از اصول انتزاعى؛ بستر و علل پیدایش این نظریه و مراد از کاربردى بودن و انتزاعى بودن مسائل علم اصول، اصول فقه حکومتى و تفاوت آن با فقه فردى. فصل چهارم نیز «قلمرو علم اصول» را واکاوی می­کند و به این سؤال کلیدی می‏پردازد که علم اصول، فقط اصول فقه است یا اصول فهم دین را نیز عهده‏دار است و آیا می‏تواند ابزار فهم باقى معارف اسلامى، از قبیل اخلاق، کلام و... هم باشد؟ این چهار فصل، جلد اول این مجموعه را شکل می‏دهد و هفت فصل دیگر، با این تفصیل، در جلد دوم آمده است: فصل پنجم، «روش­شناسی علم اصول» را مطمح نظر قرار می‏دهد و ضمن بررسی روش­های اثبات گزاره‏هاى اصولى، به تبیین جایگاه دو رویکرد تاریخی و تحلیلى می­پردازد و تمایز روش تحلیلی از عقلی را بررسی می‏کند.فصل ششم، به «فلسفه علم اصول» اختصاص دارد و درباره این سؤالات، به بحث و بررسی می­پردازد: تعریف علم اصول، فلسفه اصول و فلسفه فقه و ویژگى‏هاى هر کدام چیست؟ آیا مبادى و مدخل علم اصول، ما را بى‏نیاز از فلسفه اصول نمى‏کند؟ اهم مباحث فلسفه فقه و فلسفه اصول کدام است و چه مباحث جدیدى در آن دو قابل طرح است؟ آیا پرداختن به فلسفه فقه و فلسفه اصول، براى همه کسانى که در حوزه فقه و اصول اشتغال علمى دارند، ضرورى است؟ فصل هفتم، «اصول تطبیقى» نام گرفته است و بررسی دو مبحث «علم اصول و دانش‏هاى زبانى همگن» و « اصول مقارن» را پی می‏گیرد. در مبحث اول، ارتباطات و شباهت­های محتوایی و روشی اصول با دانش‏هایى مانند هرمنوتیک، فلسفه تحلیلى، فلسفه زبان، زبان‏شناسى، زبان‏شناسى نظرى مورد توجه قرار می‏گیرد و در مبحث دوم، از تأثیرات متقابل تاریخی و معاصر اصول شیعه و سنی، سخن به میان می‏آید.فصل هشتم، «درنگى در آموزش علم اصول» دارد که متون درسی و شیوه‏های تدریس را مورد توجه قرار می‏دهد. از عناوین مطالب این فصل، می‏توان به «بایدها و نبایدهای درس خارج اصول»؛ «متون درسی علم اصول در حوزه‏های علمیه» و «شهید صدر و آموزش در علم اصول» اشاره کرد.فصل نهم، به معرفى و بررسى وضعیت مؤسسات و مراکز تحقیقاتى و آموزشى علم اصول اختصاص دارد و فصل دهم، وضعیت اطلاع­رسانى در علم اصول را در عرصه ناشران، کتاب­خانه‏ها، اینترنت و مجلات گزارش می‏کند. فصل یازدهمهم که در واقع جمع‏بندی و نتیجه‏گیری مباحث کتاب است، «طرح توسعه علم اصول» نام دارد و دغدغه آن، طراحی الگوى اولیه تحول علم اصول است که گزارشی از آن در ادامه خواهد آمد.

آنچه در فصل پایانی کتاب آمده، به ادعای محققان ارجمند این طرح، «نخستین نظام‏واره سند توسعه علم اصول» است که پس از تحقیقات و نشست‏هاى فراوان با استادان و صاحبان فن و بحث‏ها و مجادلات بسیار، حاصل آمده است.برخی نتایج و پیشنهادهای این کتاب، برای تحول در علم اصول را می‏توان چنین برشمرد:

1.وضعیت کنونى علم اصول

-بى‏تردید هر علمى در گذر زمان، اگرمتناسب و همراه با زمان رشد نکند، دچارضعف و فتور مى‏شود. اصول فقه نیز از این قانون مستثنا نیست. ازاینرو، نیازمندتحول اساسى ومتناسب بانیازهاى امروز است.

-با وجود تلاش‏هاى گران­سنگ اندیشمندان و محققان اصولى در چند دهه اخیر، این کوشش‏ها کافى نبوده و به عزم و تلاش افزون‏ترى نیاز است و این مقدار، براى ایجاد مکتبى جدید و پی­ریزى دوره‏اى نو، متناسب با نیازهاى استنباطى زمان حاضر و نیل به اصل مطلوب، کافى نیست. حرکت مکتب‏ساز باید قوى‏تر از این باشد.

-دیدگاه‏هایى است که با انگیزه اصلاحات در علم اصول مطرح شده و ازشفافیت و دقت کافى برخوردار نیست و به علت ابهام ‏آمیزبودن،سبب القاى اختلاف و سست کردن محققان درپرداختن به این علم شده است.

-اهداف آموزش علم اصول در حوزه، تبیین شفافى ندارد و استراتژى مدیریت حوزه براى نظام آموزشى ـ پژوهشى حوزه هنوز سامان نپذیرفته و نیازمند بازبینى و تکمیل است.

-به نظر مى‏رسد چالش نسل جدید حوزه و کتاب‏هاى سنتى علم اصول، بسیار حساس و بحران‏زاست. از یک سو نمى‏توان به کتاب‏هاى سنتى رایج، بسنده کرد و از دیگر سو، باید دغدغه بدیل‏ها و کتاب‏هاى درسى تازه­وارد را داشت. هم باید از تعجیل در حذف کتاب‏هاى سنتى و مرسوم پرهیز کرد و در صورت نگارش کتاب­های مطلوب هم، نباید بر ابقاى کتاب­های پیشین، اصرار ورزید.

-به دلیل تبیین نشدن دقیق و شفاف انگیزه‏ها و اهداف تحقیق و پژوهش در اجتهاد و به‏ ویژه علم اصول، اغلب محققان و نهادهاى پژوهشى در این عرصه، سرگردان و متحیرند و تاکنون نتوانسته‏اند برنامه منضبط و قابل ‏قبولى در این زمینه تنظیم کنند. نظام پژوهشى منسجم و قوى با کیفیت بالا و کمیت قابل قبول در عرصه پژوهش‏هاى اصولى، هم اکنون در حوزه‏هاى علوم دینى وجود ندارد و نیاز علم اصول به پژوهش در مباحثى که اصول موجود از فقدان آنها در رنج است، نیازهاى مهم این حوزه پژوهشى است.

2.به سوى تحول

-دوره جدید تحول درعلم اصول عبارت است از نگرشى نو به اصول در این برهه از زمان که بر  اساس تحقق شرایط و علل لازم وکافى پدید آمده و بر معیارهاى کلى ادوار علم،منطبق است.

-امروزه اغلب علل وعوامل بیرونى و درونى تحول یا محقق شده‏ یا درآستانه تحقق‏اند.  عامل طبیعى و ظروف اجتماعى و فرهنگى حاکم بر حوزه و علوم اسلامى، رقابت و چالش میان مکتب‏هاى علمى موجود و تمدن‏هاى علمى حاکم، رشد علم، تناسب شرایط زمانى، داشتن دغدغه تحول و رسیدن به آگهى لازم نسبت به حجم بالاى کاستى‏ها، از جمله علل و عوامل بیرونى و درونى‏اند که امروزه کاملاً محقق شده‏اند. داشتن بینش و توان لازم و اراده و خواست همگانى و جدى براى تحول نیز تا حدودى ـ به ‏ویژه در سطح صاحب‏نظران ـ شکل گرفته و رو به کمال است. بنابراین، باید کوشید تا زمینه‏ها به ‏طور کامل آماده، و حرکتى عظیم و جدى براى تحول آغاز شود.

3.استراتژى تحول

در این بخش، در قالب دو سر فصل «فرهنگ­سازی» و «بایسته‏های تحول»، پیشنهادهای اجرایی خرد و کلان متعددی مطرح شده است که علاقه­مندان را به اصل کتاب ارجاع می‏دهیم.

4.سیاست‏گذارى، برنامه‏ریزى و مدیریت

به نظر مجریان طرح، هر گونه تلاشى به منظور برنامه‏ریزى، سیاست­گذارى و مدیریت در زمینه علم اصول، مستلزم ارائه طرحى کلى براى تمامیت حوزه علمیه است و نمی‏توان به بخشی از مشکلات، فارغ از دیگر بخش‏هاى آن، و به صورت مستقل توجه کرد. از این رو، حوزه به «مرکز حوزه‏شناسى» نیاز دارد تا طراحى و برنامه‏ریزى و سیاست‏گذارى و تعیین راهبردهاى صحیح براى اداره حوزه در آینده را به عهده بگیرد.

پیشنهاد مشخص ایشان برای علم اصول نیز پیگیری مسئله تحول علم اصول و دیگر علوم حوزوی، در قالب «واحد مطالعات بنیادین و راهبردى علوم حوزوى» است که ذیل مرکز حوزه‏شناسی شکل می‏گیرد.

 

۹۶/۰۸/۰۱